جدول جو
جدول جو

معنی خواب نما - جستجوی لغت در جدول جو

خواب نما
ویژگی کسی که در خواب ملهم شود و از جانب پیشوایان دین مطلبی به او الهام شود
فرهنگ فارسی عمید
خواب نما
(تَ زَ دَ / دِ)
چیزی که بخواب آید. حوادثی یا واقعیتهایی که در خواب برؤیای شخصی می آید. نموده در خواب. به رؤیا آمده
لغت نامه دهخدا
خواب نما
کسی که در خواب به او الهام شود
تصویری از خواب نما
تصویر خواب نما
فرهنگ لغت هوشیار
خواب نما
((~. نَ))
الهام شدن چیزی در خواب
تصویری از خواب نما
تصویر خواب نما
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صواب نما
تصویر صواب نما
صواب نماینده، آنکه طریق صواب را نشان دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نما
تصویر خوش نما
ویژگی هر چیزی که به نظر خوب می آید و ظاهرش خوشایند باشد، خوش منظره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواب نامه
تصویر خواب نامه
کتابی که در تعبیر خواب نوشته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا مَ / مِ)
کتابی که در آن تعبیر خوابها نوشته شده است. خوابنامج. خواب گزارنامه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بِ اَ)
مقابل خواب کلفت. (آنندراج). خواب راحت:
کمین گاه است خواب امن سیلاب حوادث را
دل بیدار را وحشت ز مأمن بیش می گردد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بُ لَ شُ دَ)
بخواب آمدن. حادثه یا واقعیتی برؤیای آدمی آمدن. در خواب امری در رؤیای انسان جلوه کردن.
- خواب نما شدن امامزاده ای، در خواب بر کسی معلوم شدن مزار امامزاده. مدفن امامزاده ای بوسیلۀ خواب معلوم شدن. بخواب کسی آمدن که در اینجا امامی یا امامزاده ای دفن است. (یادداشت مؤ لف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نُ / نِ / نَ)
خوش منظر. منظری. دیداری. انق. حسن المنظر. نیکومنظر. نیکونما. خوبرو. (یادداشت مؤلف). مقابل بدنما.
- خوشنما نبودن، در انظار خوب نبودن. مخالف آداب نیک و اخلاق حسنه بودن. خوشایند نبودن
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
جای خواب. مرقد. خوابگاه. رجوع به خواب جای شود
لغت نامه دهخدا
(بِ سُ خَ رَ / رِ)
آنچه خدای را بنمایاند. آنچه خدای را نشان دهد. آنچه دلیل وجود خدای دانسته شود:
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینۀ خدای نما می فرستمت.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(فُ)
راست نماینده. هدایت کننده به راست. درست نماینده. آنکه یا آنچه صواب را بنماید: بر ضمیر صواب نمای صاحبقران سعادت انتما خطور نمود. (حبیب السیر چ 1تهران ص 124). به اقتضای رأی صواب نمایش میسر. (حبیب السیر چ 1 تهران ج 3 ص 1). و رجوع به صواب نمودن شود
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا بِ)
خواب نوشین. خواب شیرین. خواب خوش. خواب راحت. خواب آرام
لغت نامه دهخدا
(تَ دَ / دِ)
ربایندۀ خواب. ازبین برندۀ خواب. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
آلتی به شکل ساعت که در واحد زمان یا زمانی معین شتاب اجسام متحرک را نشان می دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب امن
تصویر خواب امن
خواب آرام خواب خوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب نامه
تصویر خواب نامه
کتاب یا رساله تعبیر خواب
فرهنگ لغت هوشیار
خوش نما، زیبا، خوش ریخت
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب نما، خواب نماشدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خواب نما شدن
فرهنگ گویش مازندرانی